شعر دیگری از محمد رضا عالی پیام (شاعر چون که او ریش دارد و من نه)

در پسین روزهای فصل بهار .......................برگ ها در هجوم پاییزند
زرد ها مانده اند بر شاخه ......................سبزها روی خاک می ریزند
جای عطر گل اقاقی و یاس .......... بوی خون در فضای این شهر است
گویی احساس سربلندی و اوج.............. با تمام درخت ها قهر است
از کف سنگ فرش هر کوچه.................. خون گلگون لاله را شستند
غافل از این که در تمامی باغ ................ سروها جای لاله ها رستند
شب به شب روی شاخه ی هر سرو..... قمری و چلچله هم آواز است
بانگ الله اکبر از هر سو .............. نغمه ساز است و نغمه پرداز است
هر دهانی که بوی گل می داد ............. دوختندش به نوک سوزن ها
بوی گل شد گلاب و جاری شد............ از دو چشم خمار سوسن ها
ناله ی پر شرار مرغ سحر............ معنی اش ارتداد و بی دینی است
در زمستان ذوق و اندیشه .......... سبز بودن چه جرم سنگینی است
ساقه هایی که سبز تر بودند ............. سرخ گشته به خاک غلطیدند
باقی ساقه ها از این ماتم....................... برگ های سیاه پوشیدند
نخل را کنده بید می کارند ....................... بید مجنون کجا ثمر بدهد
ای که بر روی ماه چنگ زدی .................... باش تا صبح دولتت بدمد
در همین رابطه ببینید :
شعر دیگر از شاعر چون که او ریش دارد و من نه + دانلود کلیپ